صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن
دانلود اپلیکیشن
2 سال قبل
1

شعر «در امواج سند» و معنی شعر:

درس سوم

در امواج سند

  • شاعر: مهدی حمیدی شیرازی
  • قالب شعر: چهار پاره

 

به مغرب، سینه مالان قرص خورشید                نهان می‌گشت پشت کوهساران

قلمرو فکری:

خورشید هنگام غروب به آرامی پشت کوه ها پنهان می شد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

سینه مالان

سینه خیز

قرص

هر چیز گِرد

بیت ß   1 جمله

به مغرب ß   نقش قید

سینه مالان ß   نقش قید

پشت کوهساران ß   نقش قید

قلمرو ادبی:

سینه مالان حرکت کردن برای خورشید ß   تشخیص و استعاره و کنایه از آهسته و از روی ناتوانی حرکت کردن

مغرب و خورشید و کوهساران ß   مراعات نظیر

مفهوم:

توصیف غروب آفتاب و فرا رسیدن شب

 

فرو می ‌ریخت گردی زعفران رنگ                      به روی نیزه ‌ها و نیزه داران

قلمرو فکری:

خورشید، نور طلایی خود را مانندِ گَرد (پودر) زردرنگی بر جنگجویان و نیزه هایشان می پاشید.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

گَرد

غبار

گردی زعفران رنگ

نور طلایی رنگ غروب خورشید

بیت ß   1 جمله بلاغی

مصراع دوم ß   نقش قید

قلمرو ادبی:

کوهساران و نیزه داران ß   قافیه

گَرد مانند زعفران ß   تشبیه

گَردی زعفران رنگ ß   استعاره از نور خورشید

نیزه ها ß   مجاز از سلاح ها

مفهوم:

تابش پرتوهای زرد و سرخ خورشید

فضاسازی برای یأس و ناامیدی

 

ز هر سو بر سواری غلت می خورد                     تن سنگین اسبی تیر خورده

قلمرو فکری:

از هر سوی میدان جنگ، جُثّۀ سنگین اسبی زخمی بر صاحبش که سرنگون شده بود، می افتاد و می غلتید.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

غلت می خورد

می غلتید

بیت ß   1 جمله بلاغی

تن ß   نقش نهاد

سنگین ß   نقش صفت

تیرخورده ß   نقش صفت

اسب ß   نقش مضاف الیه

قلمرو ادبی:

واج آرایی حرف «ن»

سوار و اسب ß   مراعات نظیر (تناسب)

مفهوم:

توصیف وضعیت مبارزان و اسب ها در میدان جنگ

 

به زیر باره می نالید از درد                     سوار زخم دار نیم مرده

قلمرو فکری:

سوار نیز با تن مجروح و نیمه جان، از شدّت درد و تحمّل وزن اسب، به خود می پیچید و می نالید.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

باره

اسب

نیم مُرده

در حال مرگ

بیت ß   1 جمله بلاغی

سوار ß   نقش نهاد

زخمدار ß   نقش صفت

نیم مُرده ß   نقش صفت

قلمرو ادبی:

خورده و نیم مرده ß   قافیه

واج آرایی حرف «د»

سوار و باره ß   مراعات نظیر (تناسب)

درد و زخمدار و نیم مرده ß   مراعات نظیر (تناسب)

مفهوم:

توصیف وضعیت مبارزان و اسب ها در میدان جنگ

 

نهان می‌ گشت روی روشن روز                          به زیر دامن شب در سیاهی

قلمرو فکری:

روز آرام آرام به پایان می رسید و تاریکی شب همه جا را فرا می گرفت.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

نهان

پنهان

بیت ß   1 جمله بلاغی

نهان ß   نقش مسند

روی ß   نقش نهاد

روشن ß   نقش صفت

روز ß   نقش مضاف الیه

قلمرو ادبی:

روی روز و دامن شب ß   اضافۀ استعاری و تشخیص

روز ß   مجاز از خورشید

روشن و روز ß   تناسب

شب و سیاهی ß   تناسب

روز و شب ß   تضاد

روی و روز ß   جناس ناقص اختلافی

واج آرایی حرف «ر»

مفهوم:

فرا رسیدن شب

 

در آن تاریک شب می‌ گشت پنهان                    فروغ خرگه خوارزمشاهی

قلمرو فکری:

در آن شبِ تاریک، اوج و اقتدار پادشاهی خوارزمشاهی نیز رو به پایان بود.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

تاریک شب

شبِ تاریک

فروغ

نور، پرتو

خرگه

خرگاه، خیمه به ویژه خیمۀ بزرگ

بیت ß   1 جمله بلاغی

قلمرو ادبی:

سیاهی و خوارزمشاهی ß   قافیه

فروغ ß   استعاره از شکوهمندی و عظمت

خرگه ß   مجاز از قدرت

فروغ خرگه پنهان می گشت ß   کنایه از پایان حکومت

مفهوم:

از بین رفتن قدرت خوارزمشاهیان

ناپایداری قدرت

 

به خوناب شفق در دامن شام                به خون آلوده ایران کهن دید

قلمرو فکری:

جلال الدین به سرخی غروب نگاه کرد و در ذهنش مجسّم شد که ایران باستانی و شکوهمند به زودی غرق در خون خواهد شد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

خوناب

خون آمیخته با آب

شفق

سرخی غروب خورشید

بیت ß   1 جمله

آلوده ß   نقش مسند

ایران ß   نقش مفعول

قلمرو ادبی:

خوناب شفق ß   تشبیه

دامن شام ß   اضافۀ استعاری و تشخیص

خون و خوناب ß   مراعات نظیر (تناسب)

مفهوم:

پیش بینی جنگ و شکست احتمالی

 

در آن دریای خون در قرص خورشید                  غروب آفتاب خویشتن دید

قلمرو فکری:

با دیدن غروبِ خورشید، غروب عمر خود (پایان زندگی اش) را احساس کرد.

قلمرو زبانی:

بیت ß   1 جمله

قلمرو ادبی:

کهن و خویشتن ß   قافیه (دید ß   ردیف)

دریای خون ß   اضافۀ تشبیهی و استعاره از غروب خورشید و اغراق

دریای خون ß   اغراق

مصراع دوم ß   کنایه از مرگ و نابودی حکومت

آفتاب ß   استعاره از بخت و عُمر

واج آرایی حروف «د» و «ر»

خورشید و غروب ß   مراعات نظیر

مفهوم:

نزدیک شدن به مرگ

نا امیدی از زنده ماندن

 

چه اندیشید آن  دم، کس ندانست                   که مژگانش به خون دیده تر شد

قلمرو فکری:

کسی نمی داند در آن لحظه، جلال الدّین به چه چیز آزار دهنده ای فکر کرد که باعث شد، گریه کند.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

مژگان

مژه های چشم

دیده

چشم

تر

خیس

بیت ß   3 جمله

مژگان ß   نقش نهاد

«ــَـش» ß   نقش مضاف الیه

قلمرو ادبی:

دم ß   مجاز از لحظه

مژگان ß   مجاز از چشم

خون ß   استعاره از اشک

مصراع دوم ß   کنایه از به شدّت گریه کردن

مفهوم:

اندوه و غم فراوان

اشک ریختن و گریه کردن

 

چو آتش در سپاه دشمن افتاد               ز آتش هم کمی سوزنده تر شد

قلمرو فکری:

سپس همانندِ آتشی سوزان، حتّی سوزنده تر از آن، به میان سپاهیان مغول افتاد و به کشتار آن ها پرداخت.

قلمرو زبانی:

بیت ß   2 جمله

قلمرو ادبی:

خون دیده تر و سوزنده تر ß   قافیه (شد ß   ردیف)

چو آتش ß   تشبیه

سوزنده تر شدن از آتش ß   اغراق

آتش و سوزنده ß   مراعات نظیر (تناسب)

مفهوم:

شدّت جنگ و نبرد

فداکاری و دلاوری در راه وطن

 

در آن باران تیر و برق پولاد                   میان شام رستاخیز می ‌گشت

قلمرو فکری:

 

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

برق

درخشش، درخشندگی

پولاد

فولاد

رستاخیز

قیامت، محشر

بیت ß   1 جمله

قلمرو ادبی:

باران تیر ß   اضافۀ تشبیهی

باران تیر ß   اغراق

شام رستاخیز ß   استعاره از میدان جنگ

پولاد ß   مجاز از شمشیر

واج آرایی حرف «ر»

مفهوم:

شدّت جنگ و نبرد

فداکاری و دلاوری در راه وطن

 

در آن دریاى خون در دشت تاریک                     به دنبال سر چنگیز می‌ گشت

قلمرو فکری:

در میدان جنگ در جست و جوی چنگیز بود تا او را پیدا کند و سر از تنش جدا نماید.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

چنگیز

فرماندۀ سپاه مغول

بیت ß   1 جمله

خون ß   نقش مضاف الیه

تاریک ß   نقش صفت

چنگیز ß   نقش مضاف الیه

قلمرو ادبی:

رستاخیز و چنگیز ß   قافیه (می گشت:ردیف)

دریای خون ß   اضافۀ تشبیهی و استعاره از میدان جنگ

دریای خون ß   اغراق

در و سر ß   جناس ناقص اختلافی

واج آرایی حرف «ر»

دنبال سر کسی گشتن ß   کنایه از به فکر کشتن کسی بودن

مفهوم:

تلاش برای یافتن و کشتن چنگیزخان مغول

 

بدان شمشیر تیز عافیت سوز                در آن انبوه، کار مرگ می ‌کرد

قلمرو فکری:

جلال الدّین با شمشیر کُشنده اش، نقش مرگ را ایفا می کرد و سربازان دشمن را از بین می برد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

بدان

با آن

عافیت سوز

نابودکننده، کُشنده

انبوه

شلوغی

بیت ß   1 جمله

کار ß   نقش مفعول

مرگ ß   نقش مضاف الیه

قلمرو ادبی:

عافیت سوز ß   کنایه از کُشنده

کار مرگ کردن ß   کنایه از کشتن

مرگ ß   مجاز از عزرائیل

واج آرایی حرف «ر»

مفهوم:

کشتن دشمنان

 

ولی چندان که برگ از شاخه می‌ ریخت             دو چندان می ‌شکفت و برگ می ‌کرد

قلمرو فکری:

اما هرچه از سربازان مغول را می کُشت، دو برابرِ آن افراد، به جنگِ او می آمدند.

قلمرو زبانی:

بیت ß   3 جمله

قلمرو ادبی:

مرگ و برگ ß   قافیه (می کرد ß   ردیف)

بر ß   استعاره از سرباز مغول

شاخه ß   استعاره از لشکر مغول

بر از شاخه می ریخت ß   کنایه از کشتن سربازان

می شکفت و بر می کرد ß   کنایه از زیاد شدن

بر ریختن و شکفتن ß   تضاد

بر و شاخه و شکفتن ß   مراعات نظیر

مفهوم:

زیادی و انبوهی سپاه مغولان

 

میان موج می‌ رقصید در آب                  به رقص مرگ، اخترهای انبوه

قلمرو فکری:

انعکاس تصویر ستارگان در تلاطم امواج، مانند رقصِ مرگ بود.

قلمرو زبانی:

بیت ß   1 جمله

قلمرو ادبی:

رقصیدن ستارگان ß   تشخیص و استعاره

رقص مرگ ß   تناقض (پارادوکس)

واج آرایی حروف «م» و «ر»

مفهوم:

توصیف انعکاس ستارگان روی موج آب دریا

 

به رود سند می‌ غلتید بر هم                 ز امواج گران کوه از پی کوه

قلمرو فکری:

موج های رود سند همچون کوه های بزرگی روی هم می غلتیدند.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

می غلتید

می چرخید

گِران

سنگین، عظیم

بیت ß   1 جمله

سند ß   نقش مضاف الیه

گِران ß   نقش صفت

قلمرو ادبی:

انبوه و کوه ß   قافیه

سند و امواج ß   مراعات نظیر (تناسب)

موج مانند کوه ß   تشبیه

موج مانند کوه ß   اغراق

کوه ß   آرایۀ تکرار

مفهوم:

توصیف حرکت، بزرگی و قدرت امواج

 

خروشان، ژرف، بی پهنا، کف آلود                     دل  شب می ‌درید و پیش می ‌رفت

قلمرو فکری:

رود سند، پُر جوش و خروش، عمیق، وسیع و کف آلود بود. سیاهی شب را می شکافت و پیش می رفت.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

ژرف

گُود، عمیق

بی پهنا

وسیع، گسترده

بیت:2 جمله

مصراع اول ß   نقش قید

دل ß   نقش مفعول

شب ß   نقش مضاف الیه

قلمرو ادبی:

دل شب ß   اضافۀ استعاری و تشخیص

دل شب دریدن ß   کنایه از پیش رفتن در تاریکی

مصراع اول ß   مراعات نظیر

مفهوم:

توصیف حرکت رود سند

 

از این سدّ روان، در دیده شاه                ز هر موجی هزاران نیش می ‌رفت

قلمرو فکری:

رود سند در چشم جلال الدّین مانند سدّی بود که هر موجش هزار نیش بر جان او می زد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

دیده

چشم

نیش

نوک هر چیز نوک تیز مانند سوزن و خنجر

بیت ß   1 جمله

نیش ß   نقش نهاد

قلمرو ادبی:

پیش و نیش ß   قافیه (می رفت ß   ردیف)

سدّ روان ß   استعاره از رود سند

سدّ روان ß   تناقض (پارادوکس)

موج مانند نیش ß   تشبیه

سد و موج ß   مراعات نظیر

نیش در دیده رفتن ß   کنایه از آزار دیدن

دیده ß   مجاز از چشم

هزاران ß   نماد کثرت و مجاز از زیادی

هزاران ß   اغراق

مفهوم:

کُشنده بودن رود سند

مانع بودن رود سند

 

ز رخسارش فرو می ‌ریخت اشکی                       بنای زندگی بر آب می ‌دید

قلمرو فکری:

اشک بر صورتش جاری شد؛ زیرا زندگی خود را در حال نابودی می دید.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

رخسار

صورت، چهره

بیت ß   2 جمله

«ــَـش» در «رخسارش» ß   نقش مضاف الیه

اشک ß   نقش نهاد

قلمرو ادبی:

بنای زندگی ß   اضافۀ تشبیهی (استعاری)

مصراع دوم ß   کنایه از ناپایداری زندگی و پادشاهی

واج آرایی حرف «ر»

رخسار و اشک ß   تناسب

رخسار ß   مجاز از چشم

مفهوم:

ناپایداری زندگی

اندوه و غم فراوان

 

در آن سیماب گون امواج لرزان             خیال تازه ای در خواب می ‌دید

قلمرو فکری:

با نگاه کردن به امواج لرزان رود سند، فکر تازه ای به ذهنش رسید.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

سیماب گون

به رنگ جیوه، جیوه ای

سیماب

جیوه

خیال

گُمان، اندیشه

بیت ß   1 جمله

خیال ß   نقش مفعول

قلمرو ادبی:

خواب و آب ß   قافیه (می دید ß   ردیف)

امواج مانند جیوه ß   تشبیه

مصراع دوم ß   کنایه از این که فکر تازه ای به ذهنش رسید

خیال و خواب ß   مراعات نظیر

مفهوم:

چاره اندیشی

 

به یاری خواهم از آن سوی دریا             سوارانی زره پوش و کمان گیر

قلمرو فکری:

از آن سوی رود سند، سربازانی جنگجو و تیرانداز به یاری می طلبم.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

زره پوش

جنگجو

کمان گیر

تیرانداز

دریا

در متن درس رود بزرگ مانند دریای نیل

بیت ß   1 جمله

قلمرو ادبی:

دریا ß   استعاره از رود سند

سواران و زره پوش و کمانگیر ß   مراعات نظیر (تناسب)

مفهوم:

طلب کمک از مبارزان قدرتمند

 

دمار از جان این غولان کشم سخت                   بسوزم خانمانهاشان به شمشیر

قلمرو فکری:

با آن ها از این مغولان غول صفت، انتقام سختی بگیرم و دشمنان را نابود کنم.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

دمار از کسی کشیدن

دمار از کسی برآوردن؛ کنایه از نابود کردن کسی

غولان

مغولان

بیت ß   2 جمله

قلمرو ادبی:

کمان گیر و شمشیر ß   قافیه

دمار از کسی کشیدن ß   کنایه از نابود کردن کسی

غولان ß   استعاره از مغولان

مفهوم:

کشتن و نابود کردن دشمنان

 

شبی آمد که می‌ باید فدا کرد                به راه مملکت فرزند و زن را

قلمرو فکری:

شبی رسید که باید زن و فرزند را در راه میهن فدا کرد.

قلمرو زبانی:

بیت ß   3 جمله

قلمرو ادبی:

فرزند و زن ß   مراعات نظیر (تناسب)

را و راه ß   جناس ناقص افزایشی

مفهوم:

فدا کردن خانواده برای دفاع از وطن

 

به پیش دشمنان استاد و جنگید                       رهاند از بند اهریمن، وطن را

قلمرو فکری:

این زمان باید در مقابل دشمنان مقاومت کرد و برای رهایی مردم وطن از دست دشمنان، دلاورانه جنگید.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

اِستاد

مخفّف ایستاد

رهاند

نجات داد

اهریمن

شیطان، در اینجا مغولان

بیت ß   3 جمله

اهریمن ß   نقش مضاف الیه

قلمرو ادبی:

زن و وطن ß   قافیه(را ß   ردیف)

در مقابل کسی ایستادن ß   کنایه از مقاومت

اهریمن ß   استعاره از مغولان

وطن ß   مجاز از مردم وطن

واج آرایی حرف «ن»

مفهوم:

ایستادگی و مبارزه با دشمنان

 

شبی را تا شبی با لشکری خرد               ز تن‌ ها  سر، ز سر‌ها خُود افکند

قلمرو فکری:

در طول یک روز با لشکر کوچک خود در مقابل دشمنان با شجاعت جنگید و بسیاری از آنان را کُشت.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

خُرد

کوچک

خُود

کلاه خود، کلاه جنگی

شبی را تا شبی

در طول یک روز

بیت ß   2 جمله عادی

شبی را تا شبی ß   نقش قید

قلمرو ادبی:

کمان گیر و شمشیر ß   قافیه

ز تنها سر افکندن ß   کنایه از کشتن

ز سرها خُود افکندن ß   کنایه از کشتن

تن و سر و خُود ß   مراعات نظیر

واج آرایی مصوّت «ا»

مفهوم:

کشتار فراوان دشمنان

 

چو لشکر گِرد بر گردش گرفتند              چو کشتی، بادپا در رود افکند‍‍‍‍‍‍!

قلمرو فکری:

هنگامی که لشکر مغول محاصره اش کردند، اسب خود را مانند کشتی به آب زد تا از رود سند بگذرد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

چو (مصراع اول)

وقتی که

چو (مصراع دوم)

مانندِ

گِرد بر گِرد گرفتن

محاصره کردن

بادپا

اسب تندرو

بیت ß   2 جمله

قلمرو ادبی:

خُود و رود ß   قافیه (افکند ß   ردیف)

بادپا مانند کشتی ß   تشبیه

بادپا ß   کنایه از اسب تندرو

کشتی و رود ß   تناسب

چو (وقتی که) و چو (مانند) ß   جناس تام

گِرد بر گِرد گرفتن ß   کنایه از محاصره کردن

مفهوم:

تلاش برای اسیر نشدن

 

چو بگذشت، از پس آن جنگ دشوار                  از آن دریای بی پایاب، آسان

قلمرو فکری:

وقتی آن جنگ سخت به پایان رسید ...

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

دریا

در متن درس رود بزرگ مانند دریای نیل

بی پایاب

بی گذر، عمیق

بیت ß   1 جمله

دریا ß   نقش متمم

قلمرو ادبی:

دشوار و آسان ß   تضاد

دریا ß   استعاره از رود سند

واج آرایی مصوّت «ا»

دریا و بی پایاب ß   مراعات نظیر (تناسب)

مفهوم:

تلاش برای اسیر نشدن

 

به فرزندان و یاران گفت چنگیز              که گر فرزند باید، باید این سان

قلمرو فکری:

چنگیز به فرزندانش گفت: فرزند باید اینگونه شجاع و باغیرت باشد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

این سان

این گونه

باید

لازم است

بیت ß   3 جمله

چنگیز و فرزند ß   نقش نهاد

این سان ß   نقش مسند

قلمرو ادبی:

آسان و این سان ß   قافیه

فرزند ß   آرایۀ تکرار

باید ß   آرایۀ تکرار

فرزندان مانند جلال الدّین ß   تشبیه

واج آرایی حرف «ن»

فرزندان و یاران ß   مراعات نظیر (تناسب)

مفهوم:

تعریف و تمجید چنگیزخان از جلال الدّین خوارزمشاه

 

به پاس هر وجب خاکی از این ملک                   چه بسیار است، آن سرها که رفته

قلمرو فکری:

برای دفاع از هر وجبِ این مرز و بوم، انسان های بسیاری جان خود را فدا کرده اند.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

پاس

پاسداری، حراست، نگهبانی

مُلک

پادشاهی، بزرگی، عظمت

رفته

از بین رفته، کشته شده

بیت ß   2 جمله

قلمرو ادبی:

سر ß   مجاز از انسان

سر رفتن ß   کنایه از کشته شدن

هر و سر ß   جناس ناقص اختلافی

هر وجب ß   کنایه از مقدار کم

خاک ß   مجاز از سرزمین

مفهوم:

جانبازی و فداکاری در راه دفاع از وطن

ارزشمندی خاک وطن

 

ز مستی بر سر هر قطعه زین خاک                    خدا داند چه افسرها که رفته!

قلمرو فکری:

به خاطر عشق به وطن، سرداران و پادشاهان زیادی کشته شده اند.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

افسر

تاج و کلاه پادشاهان

رفته

از بین رفته، کشته شده

بیت ß   2 جمله

قلمرو ادبی:

افسر ß   مجاز از انسان های بزرگ

بر و سر ß   جناس ناقص اختلافی

سر و هر ß   جناس ناقص اختلافی

خاک ß   مجاز از وطن یا سرزمین

رفتن افسر ß   کنایه از کشته شدن بزرگان

مفهوم:

جانبازی و فداکاری بزرگان در راه دفاع از وطن


سایر مباحث این فصل